این داستان نازنین

1-داستان رو باز کردم.کلمه به کلمه،جمله به جمله،صفحه به صفحه خوندم.حس خوبی داشت (:

2-داستان رو بستم.گفتم:«اخیششششش،بلاخره تموم شد!»حس خوبی داشت (:

3-داستان رو برداشتم.روش دست کشیدم.صفحه هاشو بو کردم.حس خوبی داشت (:

4-این سه جمله ی بالا،سه موقعیت بود از داستان و من (: می پرسین داستان چیه؟ داستان دوست خوب منه،داستان یه مجله ست پر از داستان (:

5-من و داستان خاطره های تصویری هم داریم (:


fatemeh hajihoseini ۱ ۲
مترسک ‌‌
ایشالا به پای هم پیر... یه یعنی چیزه... یعنی ایشالا همیشه حس خوبی داشته باشی ;)
از دست این بیان :|

^_^

دقیقا |:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دختری خل،چل،شلوغ،شیطون،نیش تا بناگوش باز با ذهنی شلوغ (:
(ممنون از پنجاه و سه تا بیانی که خل و چلیات منو دنبال میکنن (; )
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان