جان شیرینم...
جان شیرینم!
چند وقتیست انار نخورده ام،
انار که میخورم دلم حسودی میکند،
میگوید:مگر دل انار از من خون تر است که تو او را میخوری و مرا به گوشه ای میندازی؟
میگویم:انار مرا به یادش میاندازد،اما تو مرا از او دور میکنی!
جان شیرینم!
چند وقتیست چیزی ننوشته ام.
می نویسم دهانم حسودی میکند.
میگوید:مگر قلم از من حرف های ناگفته ی بیشتری دارد؟
میگویم:قلم مرا سبک میکند و او را به یادم میاورد،اما تو مرا سنگین میکنی و او را از من دور!
جان شیرینم!
چند وقتیست نیستی...
و من به همه کس و همه جا حسودی میکنم،چون تو را نداشتند که از دستت بدهند!
#ف_حا(: