ناطاهاعیانه ((:

یکی بود یکی نبود.پسرکی در روزگاران حال زندگی می کرد به نام طاها بزکی ((:

این پسر خیلی خوش و خرم داشت زندگی اش را میکرد تا اینکه چند نفر ادم جمع شدن و یه جایی ساختن به نام بیان که توی بیان یک قسمتی بود به نام بلاگ.در این بلاگ میشد وبلاگ بسازی و چرت و پرتهایت را در آن بنویسی ((:

طاها هم که خیلی وقت بود چرت و پرتهای بسیار بسیار زیادی در مغزش جمع شده بود،به سرعت رفت در بیان و وبلاگی برای خود ساخت.

مدتی گذشت،طاها داشت خوش و خرم در وبلاگش مینوشت و بقیه هم می آمدند نظری میگذاشتند و چند نفر او را دنبال کرده بودند که ناگهاننننننننننننننننننننننننن!

طاها به ذهنش رسید:"حال که نام من همی بزکی ست،چرا از این نام همی استفاده ننمایم؟"و این طور شد که طاها لقب بزنویس را برای خود و لقب بزنوشته را برای چرت و پرت هایش استفاده نمود.در قدم بعد طاها برای جذب مخاطب تصمیم گرفت که در کل وبلاگ های بیان نظر بگذارد!

اینطور شد که شما در هر وبلاگی میرفتی یا طاها دنبال کننده ی آن وب بود و یا نظری در ان گذاشته بود!

اینگونه تعداد بسی زیادی عادم،به وبلاگ او هجوم بردند و نظرات جور و واجوری گذاشتند!

و سپس بعد از اینکه او کمی معروف شد،چند نفر از دشمنانش توطئه ای کردند تا سر او را زیر آب برند!اما طاها به این کارها وقعی ننهاد و حتی از این کارها خوشش امده و گفت:"حال که دشمنانمان همی می خواهند سر ما را همی زیر اب برند،ما نیز همی مسابقه ای در همین خصوص ترتیب می دهیم تا دشمنانمان را همی بشناسیم!"و اینگونه بود مسابقه ای به راه افتاد به نام بزنوشت های ناطاهاعیانه،که در واقع اصلا مسابقه نمیباشد و روشی برای طاهاست که دشمنان خود را با وسوسه ی جایزه بشناسد!

و اینگونه دشمنان طاها یکی پس از دیگری به دام او افتادند و حال او میخواهد در روز یکشنبه(یا شاید هم دوشنبه) تلافی این کارها را در بیاورد و البته اصغر(که خودش میباشد) را که او هم در مسابقه شرکت کرده به عناون برنده اعلام نماید و اینگونه خودش بزنویس اعظم شود و تمام!

و همه ی شرکت کنندگان در این مسابقه سر کار می باشند!

این بود انشای من ((:

fatemeh hajihoseini ۵ ۵

پستام |:

همه پستام شده گرممه و گشنمه و خابم میادindecision

ولی احتمالا فردا بشینم ناطاهاعیانه بنویسمcool

امروزم میخواستم برم کلاس داستان نویسی،خاب موندمindecision

هعـــــــیcrying

خب همین دیگهlaugh

پس تا فردا و ناطاهاعیانه،خدافسwink

fatemeh hajihoseini ۴ ۷

اوه مای گاد ایموجی ((:

سلام دوستااااااااانlaugh

این نیز ایموجیlaugh

چرا متفکر ندارهsad

به هر حال همینم غنیمتهsmiley

خب من برم دیگهwink

شمام یه لایکی چیزی بزنین و برین پی کار و زندگی تونlaugh

fatemeh hajihoseini ۹ ۱۱

چرا الان من بیدارم؟ |:

خابم میادا
ولی حوصلم سر رفته اومدم پای کامپیوتر ^__^
الان به این داشتم فک می کردم که چرا گوجه سبز و الو سبز اسماشون فرق داره ولی دوتاشون یکی میباشند؟
عایا میدانید؟
پ.ن:ای کاش میشد تو بیان ایموجی بزاری -_- من این ایموجی متفکر رو لازم دارم -_-
fatemeh hajihoseini ۴ ۴

چرا الان من گشنمه؟ |:

مگه اذان ندادن؟

مگه من افطار نکردم؟

مگه سه تا تیکه پیتزا نخوردم؟

مگه دو لیوان نوشابه نخوردم؟

پس چرا گشنمه؟

|:

fatemeh hajihoseini ۷ ۳

چقد من صورت خطی دوست میدارم ^__^

صورت خطی یکی دیگه از کلمات اختراعی خودم میباشد ^__^

به شکلک هایی نظیر : ^__^ O__O ب_ب T__T D_D @.@ @_@ -__-  0.0 صورت خطی گفته میشود ^__^

چقده من از اینا دوست میدارم ^__^

خیلی خوبن ^__^

عاشقشونم ^__^

محبوب ترین شون هم نزدم اینه:^__^

^__^

fatemeh hajihoseini ۵ ۲

مان شافت جان ^__^

المان عشق منه،سهم منه،حق منه ^__^
جام عشق ماست،سهم ماست،حق ماست ^__^
ولی اون 0-2 خیلی بهم مزه داد ^__^
اوزیل،اوزیل چه پاسی داد ^__^
دقیقا زیر پای شواینی ^__^
اگه گل نمیشد خودکشی میکردم ^__^
الانم که آلمان و لهستانه ^__^
ینی قشنگ تاریخ تکرار میشودا ^__^
جنگی دیگر ^__^
fatemeh hajihoseini ۵ ۵

مقداری مانده تا اذان O__O

چون که حوصلم سر رفته بود اومدم یه مقدار چرت و پرت بگم و برم ^__^

اولن:گشنمه T_T

دومن:حالم به شدت خوبه ^__^

سومن:چرا اذانو نمیگن -__-

چارمن:هعی |:

پنجمن:هوممممم |:

شیشمن:اذانو بگین خب دیگه -_-

هفتمن:چرا من بی قرارم -__-

هشتمن:همچنان گشنمه T_T

نهمن:کلی عکس باکیفیت و خوشگل پیدا کردم ^__^

دهمن:دِ لامصبا اذانو بگین دیگه معدم سوراخ شد -__-

fatemeh hajihoseini ۴ ۳

ور ور نوشت (:

به نظرم بهترین راه برای کم کردن زیر حوصله ست (:

این گونه است که:

اول یه کاغذی،دفتری،سررسیدی،روزنامه ای حتی (: چیزی ورمیداریم (:

البته باید مقدار قسمت های خالی و سفیدش که قابل نوشتن باشه زیاد باشه تقریبن (:

سپس هر چیزی که بشه باهاش روی کاغذ نوشت(خودکاری،مدادی،غلیط گیری حتی (: ) رو هم ورمیداریم (:

فقط به این دو تا چیز احتیاج داریم، و البته یه ذهن پر و پیمون و یه قابلمه ی حوصله ای که در حال سر رفتن باشه (:

حالا بشینید و شروع کنین به صحبت با خودتون (:

مثل مصاحبه ست ولی سوال ها توی ذهنتون نوشته میشه و باید جوابها رو روی کاغذتون بنویسید (:

بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید (:

انقد که دیگه خودکار یا مدادتون خسته شه (:

از هر دری اظهار فضلی کنین (:

تنها قاعده و قانونی که این کار داره اینه که:حتما حتما حتما باید خودتون توی این ور ور نوشت حضور پررنگی داشته باشین (:

نشینین داستان بنویسیا -_-

مثل یه جور نوشتن خطرات میمونه،اما نه اینکه بشینی هر روز رو با جزئیات تعریف کنی،هر چیزی که همون لحظه به ذهنت میرسه از زندگی خودت و اطرافیانت و مشغولیاتت و سلایقت و اینا،روی اغذ میاری (:

نکته ی مهم اینه که باید یه جوری بنویسید که خودتون متوجه حرفاتون بشین اما بقیه،نه (:

اینطوری درصد فضولیت هم کم میشه چون نمی فهمن چی نوشتین (:

البته اگه میخواید ور ور نوشت بنویسید،باید هر روز بشینید بنویسید و اینجوری نباشه که بعد از یه مدت بگین نمیخوام و خسته ام و فلان اینا (:

یک کلمه:طفره نروید خواهشن (:

ممنان (:

امیدوارم با این کار سراتون که مطمئنن این روزا خیلی شلوغ پلوغه یه کم خالی بشه و زیر اون حوصله ی مزخرف هم کمی کم (:

خدافس (:

fatemeh hajihoseini ۵ ۳

چرا حسش نیس -_-

اصلن حسش نیس هیچی بنویسم -_-
نه نه نگران نباشید من دیگه نمی خوام از اینجا برم!
فقط اعلام زنده بودن کردم.
ولی جدن اصن حسش نیس -_-
ایشالله یه دو سه روز دیگه حسش میاد (:
fatemeh hajihoseini ۴ ۲
دختری خل،چل،شلوغ،شیطون،نیش تا بناگوش باز با ذهنی شلوغ (:
(ممنون از پنجاه و سه تا بیانی که خل و چلیات منو دنبال میکنن (; )
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان