اردیبهشت دووم بیار،تو نباید بری ):
نهههههههه )):
اردیبهشت،دووم بیار ):
ما رو با این خرداد تنها نزار ):
من نمی خوام امتحان بدم )):
دووم بیار )):
عروسک ها
من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
در کوچه های خاکی معصومیت
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبادر پشت میزهای مدرسه ی مسلولاز لحظه ای که بچه ها توانستندبر روی تخته حرف "سنگ" را بنویسندو سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند..
یه دستی (:
دارم تمرین میکنم یه دستی تایپ کنم.
حال میده ((:
شما هم تمرین کنین ((:
چرا پوکر فیسم؟
تلگرام |:
از بس می رم تو تلگرام،جدیدا چشمامو میبندم تلگرام میاد جلوم |:
عادت کردم ببینمش |:
خابشم می بینم حتی |:
پ.ن:گاهی اوقات با غلط املایی می نویسم ((:
پ.ن2:این کار کاملا از قسد عست ((:
قاتل اصلی سهراب |:
اون داستانی که من از نبرد رستم و سهراب خوندم،اولش این طوریه که سهراب می ره به رستم می گه:«تو رستمی؟» بعد رستم متواضع بودنش گل می کنه -_- و می گه:«رستم خیلی از من بهتره،من در حد اون نیستم.» و اینا.بعدشم که نبرد و خون و خون ریزی می شه |:
نتیجه می گیریم که مرگ بر تواضع |:
تو عمرم اینقد پشت نانوشته نداشتم |:
تنها دلیلی که شونصد تا پستی که همین جوری از سر و کول وبلاگم میرن بالا رو منتشر نمی کنم،اینه که دنبال کننده هام قبلی ها رو نمی بینن |:
ینی الان فهرست مطالب منو ببینید،پنج تا پست دارم که گذاشتمشون رو انتشار در آینده |:
یا کریم ها (:
دو تا یاکریم اومدن پشت پنجره نشستن.
می خوان گلدونمونو بخورن ((:
نمی فهمن توری داره جلوش ((:
پ.ن:پنجاهمین پستم مبارک ^_^
دیوونه ها (:
همیشه دوست داشتم یه مدت برم با یه دیوونه زندگی کنم،ببینم نگاهش به زندگی چطوریه،چطور فکر می کنن و اینا (:
تجربه ی جالبیه به نظرم (:
(کدومتون دیوونه اید آدرس بدید بیام (: )

(ممنون از پنجاه و سه تا بیانی که خل و چلیات منو دنبال میکنن (; )