اندر حکایت یورو و خندوانه و ماه رمضون (:

همان طور که میدانید الان ماه رمضان می باشد،خندوانه هم مسابقات خانواده ی باحال راه انداخته که البته افرادی میگویند که بهتر بود اسمش را میگذاشتند خانواده ی بی حال.

حال ما به این چیزها کاری نداریم چون از نظر ما که باحال است،مخصوصا نمایش خانم سوسن پرور،که شاید هم این احساس به خاطر این بود که همشهری خودمان است این خانم،هر چند در کل که نمایشش جذاب بود و تا جایی که ما خبر داریم آرای بیشتری داشت که خب این خودش هم خوب است.

از طرفی مسابقات یورو هم شروع شده و از قضا خواهران گرامی ما فوتبالی شدید هستند و میخواهند کل یورو را زیر و رو کنند و از قضاتر اینکه معمولا بازی ها هم در سه بازه ی زمانی پنج بعد از ظهر،هشت شب و یازده شب انجام می شوند و به همین راحتی خندوانه هم پر!

خب شاید بگویید که ساعت 11 صبح تکرار خندوانه را میشود دید اما از آن جایی که بازی ها تا دو طول میکشند معمولا،خانواده ی ما به جغد تبدیل شده اند و ما شبها کلا نمی خوابیم،چون باید یک ساعت بعدش دوباره بیدار شویم و در عوض روزها انقدر می خوابیم که وقتی بیدار شویم تا بخوابیم گرسنه و تشنه شویم،اذان میدهند و افطار می کنیم (:

در نتیجه ساعت 11 کسی بیدار نیست که خندوانه را ببیند و احیانا برای بقیه ضبط نماید (:

و اینگونه است که هر روز سر فوتبال و خندوانه جنگ در خانه ی ما وجود دارد ((:

ممنان که به چرت و پرتهایم گوش جان سپردید ((:

گودبای (:

fatemeh hajihoseini ۵ ۱

همین جوری یهویی (:

تشنمه |:
گشنمه |:
خابم میاد |:
fatemeh hajihoseini ۵ ۵

ور ور نوشت (:

به نظرم بهترین راه برای کم کردن زیر حوصله ست (:

این گونه است که:

اول یه کاغذی،دفتری،سررسیدی،روزنامه ای حتی (: چیزی ورمیداریم (:

البته باید مقدار قسمت های خالی و سفیدش که قابل نوشتن باشه زیاد باشه تقریبن (:

سپس هر چیزی که بشه باهاش روی کاغذ نوشت(خودکاری،مدادی،غلیط گیری حتی (: ) رو هم ورمیداریم (:

فقط به این دو تا چیز احتیاج داریم، و البته یه ذهن پر و پیمون و یه قابلمه ی حوصله ای که در حال سر رفتن باشه (:

حالا بشینید و شروع کنین به صحبت با خودتون (:

مثل مصاحبه ست ولی سوال ها توی ذهنتون نوشته میشه و باید جوابها رو روی کاغذتون بنویسید (:

بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید و بنویسید (:

انقد که دیگه خودکار یا مدادتون خسته شه (:

از هر دری اظهار فضلی کنین (:

تنها قاعده و قانونی که این کار داره اینه که:حتما حتما حتما باید خودتون توی این ور ور نوشت حضور پررنگی داشته باشین (:

نشینین داستان بنویسیا -_-

مثل یه جور نوشتن خطرات میمونه،اما نه اینکه بشینی هر روز رو با جزئیات تعریف کنی،هر چیزی که همون لحظه به ذهنت میرسه از زندگی خودت و اطرافیانت و مشغولیاتت و سلایقت و اینا،روی اغذ میاری (:

نکته ی مهم اینه که باید یه جوری بنویسید که خودتون متوجه حرفاتون بشین اما بقیه،نه (:

اینطوری درصد فضولیت هم کم میشه چون نمی فهمن چی نوشتین (:

البته اگه میخواید ور ور نوشت بنویسید،باید هر روز بشینید بنویسید و اینجوری نباشه که بعد از یه مدت بگین نمیخوام و خسته ام و فلان اینا (:

یک کلمه:طفره نروید خواهشن (:

ممنان (:

امیدوارم با این کار سراتون که مطمئنن این روزا خیلی شلوغ پلوغه یه کم خالی بشه و زیر اون حوصله ی مزخرف هم کمی کم (:

خدافس (:

fatemeh hajihoseini ۵ ۳

جاده

در میان جاده ی تنهایی ام،
جاده ای بی انتها،
جاده ای بی کران،
باران اشکهایم جاده ی خاکی ام را گلی می کند،
و تو از به بهانه ی گلی شدن،از راه دیگری می گذری...
#ف_حا ):
fatemeh hajihoseini ۵ ۴

خانوم مازوخیسم و آقای سادیسم (:

خانوم مازوخیسم و آقای سادیسم،زوج موفقی هستن که با تمام تلاش در حال اذیت کردن من و اطرافیانمن (:

اول در مورد خانوم مازوخیسم صحبت می کنم:

ایشون یه خانوم بسیار محجوب و کم حرف و مودب هستن (:

وایسید وایسید! این فقط ظاهر ماجراست!

خانوم مازوخیسم خیلی خیلی خیلی خیلی بی .... ئه (:

خیــــــــــــــــــلی بی ... ئه (:

الکی واسه من قانون میزاره |:

هر بازی تک نفره ای که انجام می دم،(اعم از کامپیوتری و فیزیکی و ذهنی و فلان و اینا (: )قانون های مسخره ای که اصلن وجود ندارن برام میزاره |:

یه جورایی با مستر ضدحال همکاره،این با ضدحال زدن و قانون گذاشتن بازیو برام کوفت میکنه،اون با ضدحال زدن خیال پردازیو |:

حالا اقای سادیسم رو معرفی می کنم:

ایشون کاملن برعکس خانوم مازوخیسم هستن (:

شوخ و شیطون و خل و چل (:

و خیلیم دوسش دارم اینو (:

چون آزارش به دیگران میرسه،نفعشو من می برم (:

ایشون تقریبن مثل همسرشون هستن،با این تفاوت که ایشون برای دیگران قانون میزارن (:

در واقع به من دستور می دن که برای دیگران قانون بزارم و بهشون گیر بدم و فلان و اینا (:

برخلاف همسرش خیلی دوسش دارم اینو (:

همین دیگه،خدافس (:

پ.ن:شما چیزی مثل این زوج دارید؟(یکیشون هم باشه کافیه (: )

fatemeh hajihoseini ۴ ۳

کهکشان ذهنم

کهکشان ذهنم پر از توست،

چه خوب که اسمت ستاره است...

#ف_حا (:

fatemeh hajihoseini ۶ ۱

روزی،بلاخره

روزی،بلاخره با چشمهایم میبینم.

روزی،بلاخره با گوشهایم میشنوم.

روزی،بلاخره با دهانم میگویم.

روزی،بلاخره با بینی ام می بویم.

روزی،بلاخره خودم می شوم.

#ف_حا (:

fatemeh hajihoseini ۴ ۲

سیاه دل:تجربه ی من ^_^

بعله حسش اومد و من در خدمتتونم (:

1-بهترین،باحال ترین و خفن ترین کتاب فانتزی ای که خوندم،می تونست باشه،ولی تا وقتی ارتمیس هست هرگز ((:

2-انگشت خاکی خیلی خوب بید ^_^

3-ای کاش منم همچین قدرتی داشتم ^_^

4-خب راستش خیلی طول کشید تا بفهمم ریزا کیه ولی بلاخره فهمیدم ^_^

5-به نظرم باید سه داشته باشه،چون واقعا پایان جلد دوش باز بود |:

6-بعد هزار و شونصد و پنجاه و سه میلیون و دویست و بیست و هشت هزار و سیصد و سی و چهار سال یه کتاب فانتزی خارجی خوب به دستم رسید (:

7-خدافس (:

fatemeh hajihoseini ۱۰ ۲

چرا حسش نیس -_-

اصلن حسش نیس هیچی بنویسم -_-
نه نه نگران نباشید من دیگه نمی خوام از اینجا برم!
فقط اعلام زنده بودن کردم.
ولی جدن اصن حسش نیس -_-
ایشالله یه دو سه روز دیگه حسش میاد (:
fatemeh hajihoseini ۴ ۲

باران

رفتی...

باران زد و امروز،جمعه تر شد!

#ف_حا (:

fatemeh hajihoseini ۴ ۲
دختری خل،چل،شلوغ،شیطون،نیش تا بناگوش باز با ذهنی شلوغ (:
(ممنون از پنجاه و سه تا بیانی که خل و چلیات منو دنبال میکنن (; )
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان