یک نفر توی سرم هست که با من صحبت می کند،مثل اینکه همزادم است.
این اواخر توی سرم صدای گیتار و ویلون می شنوم
در بازی ها همیشه او بود که شاه می شد
هر وقت می روم شنا،تا چند وقت هیچ چیز نمی شنوم.
پ.ن:نقاشی از افرین ساجدی
دیشب خواب عجیبی دیدم،یک مهمانی پر هر جور جک و جانوری که فکرش را بکنی
گل ها در سرش بودند،هر وقت خیالبافی میکرد،در می آمدند.
پ.ن:این بود اولین جمله نوشت من (: