من،مامور مخفی (:
۵ مرداد ۹۵ / ۱۵:۲۱
در فنقلی ای از شبکه های خارجکی ماهواره کارتون میدیدم (:
و قطعا هیچی هم نمیفهمیدم ازش چون زبانش خارجکی بید (:
با این حال از تصاویرش یه چیز هایی دستگیرم میشد (:
یه دختری بود که مامور مخفی بود و عشق مامور مخفی شدن را به دل من انداخت (:
و تمام بازی هایی که تنهایی و با عروسکهایم میکردم،من مامور مخفی بودم و همیشه هم برنده میشدم و دشمن های دیوانه ام را به زندان میانداختم و کلی تقدیر و مدال باران میشدم (:
همیشه بازی ام اینطور شروع میشد که عروسک میمونم که مامور اطلاع رسانی بود می امد و مرا در جریان یک جرم و جنایت دیگر قرار میداد (:
سپس یه دستگاه خیالی می آمد تمام بدنم را در بر میگرفت و لباس مخصوص به تنم پوشانده میشد (:
از این میله ها هستند که آتش نشان ها میگیرنشان و در عرض چند ثانیه در طبقه ی پاییند؟
مرحله ی بعدی این بود که از آنها سر بخورم به طبقه ی پایین برسم (:
و بعد تعداد دیگری از عروسکهایم مرا در جریان اطلاعات بیشتری قرار میدادند (:
بعد از آن من با استفاده از وسایل بسیار پیشرفته ام مخفیگاه مجرم را پیدا کرده و او را به زندان می انداختم (:
سپس در مراسمی باشکوه برای مردم (عروسکهایم) سخنرانی می کردم (:
از مزیت های خاهر هایی که گروه سنی شان به بازیهایت نخورد همین خودکفایی و تقویت شدن قوه ی تخیل است (:
خلاصه که دوران خوبی بود (:
تا فنقلی نوشتی دیگر،خدافس(^__^)\